در خصوص اثبات معاد دو مسئله را باید مورد توجه قرار داد:
1. اصل معاد را می توان بدون توجه به دین خاصی اثبات کرد (اثبات عقلی معاد) به گونه ای که دین نیز آن را تاکید می کند اگر چه دقیق ترین و بهترین اطلاعات را در این زمینه دین الهی در اختیار بشر نهاده است .
2. از طرفی انسان موجودی دوبعدی است (روحانی-جسمانی) و از طرف دیگر آنچه که ما پس از مرگ می بینیم از بین رفتن و زائل شدن جسم انسان است حال آیا بعد از زوال جسم بعد دیگر انسان نیز از بین رفته است یا نه؟ و به بیان دیگر آیا بعد روحانی انسان جاودانه باقی می ماند یا آنکه آن نیز از بین می رود؟
اثبات جاودانگی و فناناپذیری بعد روحانی انسان مساوی است با قبول معاد به خصوص انکه شخصیت انسان نه به جسم بلکه به روح اوست.
از این رو ما با اثبات عقلی جاودانگی روح انسان به معاد عقلی پی می بریم.
دلیل فلسفی یکی از براهینی که فلاسفه مطرح می کنند و مقدمات آن عقلانی صرف است و از استحکام بالائی برخوردار استبه شرح زیر است:
مقدمه اول: روح امری مجرد و غیر مادی است.
مقدمه دوم: هر امر مجرد و غیر مادی جاودانه است.
نتیجه: روح جاودانه است.
برای یقین به درستی نتیجه باید هر دو مقدمه مذکور اثبات شود:
اثبات مقدمه اول:
برای اثبات مقدمه اول چندین دلیل ذکرکرده اند اما به دو دلیل بسنده می کنیم:
الف. از ویژگی های امر مادی تقسیم پذیری است اما روح هر انسان به هیچ عنوان تقسیم پذیر نیست.
ب. علم امری مجرد و غیر مادی است (زیرا از ویژگی های ماده تغییر و تحول است اما ما می بینیم که علم ما به امری مثلا این که من با چشمان خود دیدم که حسن از پشت بام افتاد و مرد، هیچ گاه تغییر نمی یابد و همواره ثابت است و موید آن نیز تذکر و به یاد افتادن چیزی است که انسان فراموش کرده است که اگر علم من ثابت نبود به یاد افتادن اصلا امکان نداشت) فلذا عالم و گیرنده آن هم که انسان و روح انسان است باید مجرد و غیر مادی باشد.
اثبات مقدمه دوم:
فناپذیربودن به معنای تجزیه و تحلیل شدن است و تجزیه و تحلیل شدن از مختصات عالم مادی و جسمانی است و امر مجرد یعنی امر غیرمادی که هیچ گاه محکوم قوانین مادی قرار نمی گیرد. بنابراین روح هم که امری مجرد و غیر مادی است هیچ گاه تجزیه و تحلیل نمی شود و این یعنی هیچ گاه فنا و نابود نمی شود.
برهان ذکر شده نیز اثبات کرد که روح انسان هیچ گاه از بین نمی رود و نابود نمی شود و تا خدا هست او نیز همواره وجود دارد گر چه ممکن است در هر برهه از حیات خود در عالمی باشد اما در عین حال ثابت و زنده و پویا بقا می یابد.
با اثبات عقلی فنا ناپذیری و جاودانگی روح، حداقل معاد که جاودانگی روح است اثبات می گردد.
گذشته از ادله مذکور ادله ای وجود دارد که به دلیل وافی بودن مطالب فوق از ذکر آن صرف نظر می کنیم. امابه بعضی از نکات دقت شود:
صدها سال است که انسان ها به دنبال آن بودند که در کنار توسعه رفاهی خود عمر خود را نیز افزایش دهند و تا می توانند به زندگی خود ادامه دهند. به راستی آیا می توان پذیرفت که این میل و این درد در انسان وجود داشته باشد و خدا آن را نهاده باشد اما تحقق خارجی نیابد؟ اگر همه امیال انسان لابد از داشتن مصادیق هستند و اگر انسان میل به ابدیت دارد پس چرا نباید چنین میلی در عالمی تحقق یابد؟ آیا می توان گفت که آنچه ابدی نیست راستین و واقعی است و در عین حال باور به واقعی بودن انسانیت داشت؟
2. اعتقاد به خدائی عادل و حکیم که ناشی از حکم عقل انسان است آیا با زوال و نابودی انسان سازگاری دارد؟ واقعا اگر عالمی دیگر و اگر معاد در کار نباشد چگونه می توان ظلم را پاسخ داد ظالمینی که در طول عمر خود از هر نوع لذت و مواهبی برخوردار بودند بی آنکه تا پایان عمر خود خم به ابرو آورند و دنیایشان به مشقت و سختی بگذرد.
در صورتی که معادی نباشد پس مظلومینی که تا پایان عمر خویش در دستان حاکمان مستبد و ستمگر در خون خود می غلطیدند چگونه جواب داده خواهند شد؟ آیا در چنین صورتی می توان معتعد به خدائی حکیم و عادل شد؟
3. با انکار معاد، ارسال رسل و آمدن 124000 هز ار پیامبر و سختی هائی که انسان ها در جهت پیروی از چنین پیامبرانی برده اند چگونه توجیه عقلانی می یابد؟ آیا می توان باور کرد و آیا اصلا عقل انسان قبول می کند که همه این دستورات و قوانین پوچ و بی معنا باشد؟ از این رو عقل انسان نه تنها منکر معاد نمی تواند بشود بلکه خود نیز وسیله ای برای اثبات معاد می گردد.
جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
صدر المتألّهین(ره) در این باره سخنی دارد كه مضمون آن چنین است: [خداوند حكیم در نهاد جانها محبّت هستی و بقا و نیز كراهت نیستی و فنا را قرار داده است و این كاری است صحیح؛ زیرا هستی و بقا خیر انسان است و خداوند حكیم هرگز، كار باطل نمی كند.
پس هر چه در نهاد انسان قرار گرفته باشد حق و صحیح است. بنابراین، [جاودان طلبی] انسان دلیل آن است كه یك جهان جاویدان كه از زوال مصون است وجود دارد؛ یعنی حق و صدق بودن طلب دلیل وجود مطلوب و امكان نیل به آن است. پس اگر جهان ابدی و جاودان مسلّم است و دنیا شایستگی ابدیت ندارد، سرای آخرت و معاد ضروری خواهد بود.
بنابراین، اگر معاد و آخرت وجود نمی داشت ارتكاز جاودان طلبی و محبّت ابدیت خواهی در نهاد و نهان انسانها باطل و بیهوده بود، در حالی كه در جهان طبیعت باطل وجود ندارد چون جهان امكان، صنع خدای حكم محض است و این گفته حكیمان است] (اسفار 9/214)
یعنی امكان ندارد مثلاً فطرت انسان عطش كام تشنة آب باشد و آب در خارج وجود نداشته باشد.
شاگرد و داماد برومند صدر المتألهین(ره)، یعنی فیض كاشانی(ره) همین معنا را ذكر كرده چنین می گوید: چگونه ممكن است نفوس انسانی نابود گردد، در حالی كه خداوند در طبیعت او به مقتضای حكمتش عشق به هستی و بقا را قرار داده و در نهاد و فطرت جانش كراهت از عدم و فنا را گذاشته است؟ زیرا وجود، خیر محض و صرف نور است.
از سوی دیگر ثابت و یقینی است كه بقا و دوام در این جهان محال است: [أَیْنَما تكونوا یُدرِكْكُم الموت ]
و اگر جهان دیگری وجود نداشته باشد كه انسان به آن انتقال یابد، این غریزه و ارتكازی كه خداوند در سرشت بشر قرار داده یعنی [عشق به هستی و بقای همیشگی [و] محبت حیات جاویدان] باطل و ضایع خواهد بود، در حالی كه خداوند برتر از آن است كه كار لغوی انجام دهد (علم الیقین فیض 2/837.)
دلیل این كه در حكمت الهی جایی برای لغو كاری، بیهوده گرایی و باطل و بی هدفی وجود ندارد آن است كه مدبّر كل و پروراننده موجودات، هر موجودی را به همة ابزار و آلات دخیل در تكامل او، مجهّز كرد و هدایت فرمود: [ربّنا الّذی أعطی كلّ شیء خلقه ثمّ هدی]؛ طه/50
امیر المؤمنین(ع) در این باره چنین می فرماید: [إنّ الله تعالی لم یرضها ثواباً لأولیائه، ولا عقاباً لأعدائه](نهج البلاغه، حكمت 415)،[خداوند دنیا را نه برای پاداش دوستانش پسندید و نه برای كیفر دشمنانش.] اگر روزی برای رسیدگی و داوری بین مردم در جهان هستی نباشد تا بدان به كیفر كردار ناشایست برسند و پاكان در نعمتهای جاوید به مقامهای شایسته دست یابند و آثار كردار شایسته و حیات پاكیزه دنیوی خود را دریافت دارند لازمه اش برابری ظلم و عدل، ظالم و عادل و صالح و طالح است و این برابری ناموزون هرگز با عدل الهی و نظام احسن ربّانی سازگار نیست.
آری جهان دیگر باید تا حساب پاكان از بدكاران جدا شود؛ چنان كه می فرماید: [وَامتازوُا الیَوم أَیُّها المُجرِمون](یس/59 )[ای ناپاكان گناهكارٰ؛ امروز از مردم پاك جدا شوید]؛ زیرا امروز، روز [فصل] و جدایی است.